فلسفه شرور
اگر شرور نبودن، چه می شد؟! (می دانم اگر نبود، به نوعی جبر بود. ولی آثارش چه بود؟)
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/11/09 ساعت 11:30
آفرینش نظام احسن
یكى از مهمترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنى، مقتضى عنایت خداوند آن است كه نظامى خلق شود كه موجب تحققكمالات وجودى بیشتر و بالاترى باشد؛ یعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونهاى آفریده شوند كه هر قدر ممكن است مخلوقات بیشترى از كمالات بهترى بهرهمند گردند. چنانكه قرآن كریم نیز بدان تصریح دارد: «الَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» سجده (32)، آیه 7. «همان كسى كه هر چیزى را كه آفریده، نیكو آفریده است» و «صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كُلَّ شَیْءٍ»نمل (27)، آیه 88. «صنع خدایى است كه هر چیزى را در كمال استوارى، پدید آورده است».
با توجّه به تحلیل عنایت خداوند و خلقت نظام احسن، این پرسش مطرح مىشود كه وجود شرور و نقایص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحلیل مفهوم عنایت خداوند، سازگار است؟ به بیان دیگر، عنایت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولى شرور و نقایص توجیهكننده نظام احسن نبوده و در نتیجه با مقتضى آن؛ یعنى، عنایت خداوند سازگار نیست! این تنافى را به صورتهاى زیر باید توجیه كنیم:
یكم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدىهاى عالم، به نیستى است؛ نه به هستى. بنابراین هستىهاى عالم دو گونه نیست (هستىهاى خوب و هستىهاى بد) كه بعد گفته شود آن كسى كه فاعل هستى است و هستىهاى خوب را آفرید، چرا هستىهاى بد را آفرید. نگا: مطهرى، مرتضى، توحید، ص 287 و 288.
دوّم. اقتضاى عالم براى اختلاط خیر و شر در یكدیگر است؛ یعنى، اصول آن دو از یكدیگر تفكیكناپذیر است و اگر در این دنیا حیات هست، موت هم باید در كنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم باید در كنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم باید در كنار آن باشد و... عالمى كه ما در آن به سر مىبریم، عالم ماده، حركت، تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است. این خصایص لازمهذات این عالم مادى است؛ نه اینكه لازمه ذات هستى باشد؛ زیرا در این جهان هستى - چنانكه در جاى خود اثبات شده است عوالم دیگر نیز هست كه اصلاً قوانین عالم مادى در آن حاكم نیست (مانند عوالم تجرد و تا حدى عالم مثال). نگا: عروج روح، صص 42 - 44.
توضیح مطلب:
هستى - كه از مبدأ كل سریان پیدا مىكند به حكم طبیعت علیت و معلولیت - كه به صورت یك قانون كلى بر جهان هستى حاكم استمرتبه به مرتبه نازلتر مىشود و در این نزول، هر معلولى از علت خود متأخر و هر علتى بر معلول خود مقدم است؛ تا آنكه این مراتب وجودى، به مرتبهاى مىرسد كه وجود آن قدر ضعیف بوده كه با نیستى آمیخته است. توجّه به این نكته، از آن جهت ضرورى است كه خیال نشود اصلاً لازمه هستى وجود نقصان است! نه؛ بلكه لازمه اصل هستى نامحدودیت و اطلاق و كمال است. هستى در ذات خودش، نیستى را طرد مىكند؛ ولى در عین حال هستى در مراتب نزول خودش - كه لازمه معلولیت است [با نیستى توأم است]. به بیان دیگر، لازمه هر معلولیتى - كه معلول از ذات علّت ناشى شده باشد و علت، منشأ ایجاد آن باشد این است كه مرتبه بعدى ناقصتر باشد. خود این نقصان، راه یافتن عدم است؛ باز از آن مرتبه به مرتبه دیگرى كه از آن ناقصتر است، نزول مىكند تا به دنیاى ما مىرسد؛ یعنى، حالتى كه به آن مىگوییم ماده. این عالم به لحاظ مرتبه خاص وجودى خود، قوانین خاصى دارد. حركت، تغییر، تدریج، قبول كردن، اثر پذیرفتن، وجود نواقص و... همه لازمه ذات این عالم است؛ آن كه غیر از این قوانین بر او حاكم است، در غیر این عالم است، در جاى دیگر است و در مرتبه دیگر از وجود است.
به هر روى باید توجه داشت عالمى كه ما اكنون در آن هستیم، آخرین تنزل نور وجود و آخرین حدّ قوس نزول است؛ منتها عالم كمال و تكامل است. هستى در همین عالم، رو به تكامل و پر كردن نیستىها مىرود كه روى قوس اوّل خودش و به هستى اوّل برمىگردد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بقره (2)، آیه 157.
«ما ز آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم». نگا: توحید، صص 290 - 292.
چهارم. در همین عالم مادى، امور خیر بر شرور غالب است و ترك خیر كثیر براى پدید نیامدن شرّ قلیل، خلاف حكمت و نقض غرض است.
پنجم. همین شرور قلیل نیز فواید فراوانى براى بشر دارد كه شمارش آنها امكان ندارد.نگا: همان، صص293 و303- 316 ؛ آموزش فلسفه، ص 424 و 425.
بیان دیگر
.
مسئله خیر و شر یكی از مباحث مهم فلسفی و كلامی است . اكنون به اندازه ای كه باعث طولانی شدن كلام و ملالت نشود, چند نكته را عرض می كنیم :
الف ) خیر به چیزی گفته می شود كه هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت تكامل ماست . در مقابل شر چیزی است كه ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگی و انحطاط گردد.
ب ) خیر و شر بر سه گونه است : خیر مطلق , شر مطلق , خیر و شر نسبی ; خیر مطلق آن است كه هیچ جنبه منفی نداشته باشد و شر, عكس آن ; یعنی هیچ جنبه مثبت ندارد, خیر و شر نسبی بین آن دو است .
ج ) از دیدگاه یك خداپرست , از این اقسام كه بر شمردیم , دو قسم امكان وجود دارد: یكی خیر محض و دیگری آنچه خیرش بیشتر است ; اما آنچه شر محض یا شرش بیشتر از خیر باشد, امكان وجود آن از سوی خداوند نیست , چون خداوند حكیم است و از حكیم , كار قبیح تحقق پیدا نمی كند. معروف میان فلاسفه و دانشمندان این است كه شر در تحلیل نهایی بازگشت به امر عدمی می كند و امر وجودی كه سرچشمه أا عدم است . شاید نخستین كسی كه این نظریه را ابراز داشت , افلاطون بود بنابراین خیر, چیزی جز وجود نیست , از این رو خلقت و آفرینش خدا به موجودات تعلق گرفته , نه عدم ها.
د ) اگر در بعض روایات خداوند به عنوان خالق شر و خیر ذكر شده (مثل آن چه از امام صادق (ع ) نقل شد كه : الخیر و الشر كله من الله ) مقصود شرهای نسبی است , كه به امر وجودی بر می گردد ; مثل حیوانات موذی , كه گرچه از نظر ما (افراد ظاهربین ) شر و بد هستند, ولی منافعی دارند ولو اینكه آن منافع از نظر ما مخفی است . در روایتی آمده است اگر مارها و عقرب ها و حیوانات گزنده نبود كه سموم هوا را جذب كنند, هیچ موجودی , زنده روی زمین باقی نمی ماند. و یا مثلا باران از نظر منافعی كه برای انسان و حیات همه موجودات دارد, خیر است , گرچه از نظر آن كسی كه ضرری به خانه او می رسد, شر محسوب می شود. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی كه استاد الفلاسفه است , به نقل از مرحوم علامه مجلسی (ره ) در ((مرآت العقول )) در شرح این روایات فرموده است منظور از شر اموری است كه با طبع انسان سازش ندارد, هر چند دارای مصلحت است , چون شر دو معنی دارد: چیزی كه ملایم و هماهنگ با طبایع نیست , مانند حیوانات موذی , و چیزی كه موجب فساد است و در آن مصلحتی وجود ندارد. آنچه از خدا نفی می شود, قسم دوم است .
ه ) لذا بعضی گفته اند ما در عالم , بد مطلق نداریم و هر چه كه لباس وجود و هستی پوشیده , به نحوی خیر دارد ولو بر ما پوشیده باشد. ملای رومی در مثنوی گفته است :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
منبع :پرسمان/معارف
یكى از مهمترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنى، مقتضى عنایت خداوند آن است كه نظامى خلق شود كه موجب تحققكمالات وجودى بیشتر و بالاترى باشد؛ یعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونهاى آفریده شوند كه هر قدر ممكن است مخلوقات بیشترى از كمالات بهترى بهرهمند گردند. چنانكه قرآن كریم نیز بدان تصریح دارد: «الَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» سجده (32)، آیه 7. «همان كسى كه هر چیزى را كه آفریده، نیكو آفریده است» و «صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كُلَّ شَیْءٍ»نمل (27)، آیه 88. «صنع خدایى است كه هر چیزى را در كمال استوارى، پدید آورده است».
با توجّه به تحلیل عنایت خداوند و خلقت نظام احسن، این پرسش مطرح مىشود كه وجود شرور و نقایص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحلیل مفهوم عنایت خداوند، سازگار است؟ به بیان دیگر، عنایت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولى شرور و نقایص توجیهكننده نظام احسن نبوده و در نتیجه با مقتضى آن؛ یعنى، عنایت خداوند سازگار نیست! این تنافى را به صورتهاى زیر باید توجیه كنیم:
یكم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدىهاى عالم، به نیستى است؛ نه به هستى. بنابراین هستىهاى عالم دو گونه نیست (هستىهاى خوب و هستىهاى بد) كه بعد گفته شود آن كسى كه فاعل هستى است و هستىهاى خوب را آفرید، چرا هستىهاى بد را آفرید. نگا: مطهرى، مرتضى، توحید، ص 287 و 288.
دوّم. اقتضاى عالم براى اختلاط خیر و شر در یكدیگر است؛ یعنى، اصول آن دو از یكدیگر تفكیكناپذیر است و اگر در این دنیا حیات هست، موت هم باید در كنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم باید در كنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم باید در كنار آن باشد و... عالمى كه ما در آن به سر مىبریم، عالم ماده، حركت، تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است. این خصایص لازمهذات این عالم مادى است؛ نه اینكه لازمه ذات هستى باشد؛ زیرا در این جهان هستى - چنانكه در جاى خود اثبات شده است عوالم دیگر نیز هست كه اصلاً قوانین عالم مادى در آن حاكم نیست (مانند عوالم تجرد و تا حدى عالم مثال). نگا: عروج روح، صص 42 - 44.
توضیح مطلب:
هستى - كه از مبدأ كل سریان پیدا مىكند به حكم طبیعت علیت و معلولیت - كه به صورت یك قانون كلى بر جهان هستى حاكم استمرتبه به مرتبه نازلتر مىشود و در این نزول، هر معلولى از علت خود متأخر و هر علتى بر معلول خود مقدم است؛ تا آنكه این مراتب وجودى، به مرتبهاى مىرسد كه وجود آن قدر ضعیف بوده كه با نیستى آمیخته است. توجّه به این نكته، از آن جهت ضرورى است كه خیال نشود اصلاً لازمه هستى وجود نقصان است! نه؛ بلكه لازمه اصل هستى نامحدودیت و اطلاق و كمال است. هستى در ذات خودش، نیستى را طرد مىكند؛ ولى در عین حال هستى در مراتب نزول خودش - كه لازمه معلولیت است [با نیستى توأم است]. به بیان دیگر، لازمه هر معلولیتى - كه معلول از ذات علّت ناشى شده باشد و علت، منشأ ایجاد آن باشد این است كه مرتبه بعدى ناقصتر باشد. خود این نقصان، راه یافتن عدم است؛ باز از آن مرتبه به مرتبه دیگرى كه از آن ناقصتر است، نزول مىكند تا به دنیاى ما مىرسد؛ یعنى، حالتى كه به آن مىگوییم ماده. این عالم به لحاظ مرتبه خاص وجودى خود، قوانین خاصى دارد. حركت، تغییر، تدریج، قبول كردن، اثر پذیرفتن، وجود نواقص و... همه لازمه ذات این عالم است؛ آن كه غیر از این قوانین بر او حاكم است، در غیر این عالم است، در جاى دیگر است و در مرتبه دیگر از وجود است.
به هر روى باید توجه داشت عالمى كه ما اكنون در آن هستیم، آخرین تنزل نور وجود و آخرین حدّ قوس نزول است؛ منتها عالم كمال و تكامل است. هستى در همین عالم، رو به تكامل و پر كردن نیستىها مىرود كه روى قوس اوّل خودش و به هستى اوّل برمىگردد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بقره (2)، آیه 157.
«ما ز آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم». نگا: توحید، صص 290 - 292.
چهارم. در همین عالم مادى، امور خیر بر شرور غالب است و ترك خیر كثیر براى پدید نیامدن شرّ قلیل، خلاف حكمت و نقض غرض است.
پنجم. همین شرور قلیل نیز فواید فراوانى براى بشر دارد كه شمارش آنها امكان ندارد.نگا: همان، صص293 و303- 316 ؛ آموزش فلسفه، ص 424 و 425.
بیان دیگر
.
مسئله خیر و شر یكی از مباحث مهم فلسفی و كلامی است . اكنون به اندازه ای كه باعث طولانی شدن كلام و ملالت نشود, چند نكته را عرض می كنیم :
الف ) خیر به چیزی گفته می شود كه هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت تكامل ماست . در مقابل شر چیزی است كه ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگی و انحطاط گردد.
ب ) خیر و شر بر سه گونه است : خیر مطلق , شر مطلق , خیر و شر نسبی ; خیر مطلق آن است كه هیچ جنبه منفی نداشته باشد و شر, عكس آن ; یعنی هیچ جنبه مثبت ندارد, خیر و شر نسبی بین آن دو است .
ج ) از دیدگاه یك خداپرست , از این اقسام كه بر شمردیم , دو قسم امكان وجود دارد: یكی خیر محض و دیگری آنچه خیرش بیشتر است ; اما آنچه شر محض یا شرش بیشتر از خیر باشد, امكان وجود آن از سوی خداوند نیست , چون خداوند حكیم است و از حكیم , كار قبیح تحقق پیدا نمی كند. معروف میان فلاسفه و دانشمندان این است كه شر در تحلیل نهایی بازگشت به امر عدمی می كند و امر وجودی كه سرچشمه أا عدم است . شاید نخستین كسی كه این نظریه را ابراز داشت , افلاطون بود بنابراین خیر, چیزی جز وجود نیست , از این رو خلقت و آفرینش خدا به موجودات تعلق گرفته , نه عدم ها.
د ) اگر در بعض روایات خداوند به عنوان خالق شر و خیر ذكر شده (مثل آن چه از امام صادق (ع ) نقل شد كه : الخیر و الشر كله من الله ) مقصود شرهای نسبی است , كه به امر وجودی بر می گردد ; مثل حیوانات موذی , كه گرچه از نظر ما (افراد ظاهربین ) شر و بد هستند, ولی منافعی دارند ولو اینكه آن منافع از نظر ما مخفی است . در روایتی آمده است اگر مارها و عقرب ها و حیوانات گزنده نبود كه سموم هوا را جذب كنند, هیچ موجودی , زنده روی زمین باقی نمی ماند. و یا مثلا باران از نظر منافعی كه برای انسان و حیات همه موجودات دارد, خیر است , گرچه از نظر آن كسی كه ضرری به خانه او می رسد, شر محسوب می شود. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی كه استاد الفلاسفه است , به نقل از مرحوم علامه مجلسی (ره ) در ((مرآت العقول )) در شرح این روایات فرموده است منظور از شر اموری است كه با طبع انسان سازش ندارد, هر چند دارای مصلحت است , چون شر دو معنی دارد: چیزی كه ملایم و هماهنگ با طبایع نیست , مانند حیوانات موذی , و چیزی كه موجب فساد است و در آن مصلحتی وجود ندارد. آنچه از خدا نفی می شود, قسم دوم است .
ه ) لذا بعضی گفته اند ما در عالم , بد مطلق نداریم و هر چه كه لباس وجود و هستی پوشیده , به نحوی خیر دارد ولو بر ما پوشیده باشد. ملای رومی در مثنوی گفته است :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
منبع :پرسمان/معارف
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .